maman

دلتنگی مامان برای شما

1391/12/17 14:21
نویسنده : neda
131 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم روز شماری میکنم تا روزهای جدید سال برسه و پیش تو باشم. دلم برات تنگ میشه مامانی. تا برسم خونه می میرم و زنده میشم عزیزم. دلم پرمیکشه برای اینکه خودتو بندازی تو بغلم و از گونه هام ببوسی. قربونت برم یاد گرفتی همه رو میبوسی و صدای بوسه هات دیوونم میکنه. دلم میخواد محکم بگیرمت تو بغلم و فشارت بدم ولی حیف که نمیشه.

آراد من الان سه هفته هست که بابا نیومده و هنوز سرکار. فقط دو شب اومد خونه که اصلاً نتونستیم درست و حسابی ببینیمش آخه انقدر خسته بود  همینکه دراز کشید خوابش برد. وقتی بابا از در اومد تو خیلی ذوق کردی و همش میخندیدی و میرفتی تو بغلش میبوسیدیش. عزیزترینم کاش تو هم مثل بابا وقتی بزرگ شدی همین قدر به فکر زندگیت باشی و وقت و عمرت رو بیهوده نگذرونی و به راههای بد کشیده نشی. گلم، دل نگرونتم. کاش بتونم بهت کمک کنم تا همیشه در اوج موفقیت باشی. پسر خوبم دعا میکنم همیشه سلامت باشی و مایه سرفرازی ما.

راستی مامانی هفته گذشته بردمت دکتر تا مطمئن بشم ریه هات مشکل حادی ندارند. دکتر خیلی از وضعیت جسمانیت راضی بود فقط یک کمی سرما خورده بودی. عزیزم 82 سانت قدت بود و 12 کیلو وزن داشتی. وقتی معاینه میشدی انقدر گریه کردی که خدا میدونه . بعد آقای دکتر یک شکلات بهت داد و همه چیز یادت رفت . عمه لاچین هم یک جوجه کوچیک کوکی برات خریده بود که کلی باهاش بازی کردی. عزیزم نمی دونی چقدر دوستت دارم و چقدر خوشحال شدم که هیچ مشکل حادی نداشتی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به maman می باشد