maman

بعد از ۷ سال

آراد عزیزم از آخرین باری که برات نوشتم ۷ سال میگذره و ۵ سال از کوچ پدر به دنیای موازی، خوشحالم که تنها نیستی و برادرت هیراد رو داری❤ برای هر دوتون مینویسم❤❤ پسرهای  نازنینم گوشم را به صدای تپش قلبتان سپرده ام به یاد روزهایی می افتم که در درون من بودید و من این صدا را آنجا حس میکردم امروز شما را دارم در آغوشم شما حاصل عشق من ، صبر من و دعاهای من هستید💎
26 مهر 1399

دلتنگی مامان برای شما

پسرم روز شماری میکنم تا روزهای جدید سال برسه و پیش تو باشم. دلم برات تنگ میشه مامانی. تا برسم خونه می میرم و زنده میشم عزیزم. دلم پرمیکشه برای اینکه خودتو بندازی تو بغلم و از گونه هام ببوسی. قربونت برم یاد گرفتی همه رو میبوسی و صدای بوسه هات دیوونم میکنه. دلم میخواد محکم بگیرمت تو بغلم و فشارت بدم ولی حیف که نمیشه. آراد من الان سه هفته هست که بابا نیومده و هنوز سرکار. فقط دو شب اومد خونه که اصلاً نتونستیم درست و حسابی ببینیمش آخه انقدر خسته بود  همینکه دراز کشید خوابش برد. وقتی بابا از در اومد تو خیلی ذوق کردی و همش میخندیدی و میرفتی تو بغلش میبوسیدیش. عزیزترینم کاش تو هم مثل بابا وقتی بزرگ شدی همین قدر به فکر زندگیت باشی و وقت و عمرت...
17 اسفند 1391

شیطون شدی

عزیز مامان الان یک هفته هست که بابا رو ندیدیم آخه شب کاری داره چون نزدیک عید و سرشون خیلی شلوغ، این رو نوشتم تا وقتی بزرگتر شدی بدونی که بابا خیلی زحمت ما رو کشیده و از استراحت و سلامتیش براموون مایه گذاشته، تا بدونی که وقتی خواستی در مورد پدرت صحبت کنی باید با احترام صحبت کنی و همیشه ممنونش باشی. این یک مورد از زحمات باباست. عزیزم همین دیروز بابا برات دو بسته پوشک پریما خرید که 125000 تومان بابتش پرداخت کرد فقط برای اینکه یک وقت پاهات عرق سوز و یا قرمز نشه، دو بسته پوشک فقط برای سه هفته و شاید هم کمتر عزیزم. برات بهترین لباسها و بهترین اسباب بازیها رو  میخره. هیچ وقت نباید اینهارو فراموش کنی. هر پدر و مادری برای فرزندشون هر کاری از د...
2 اسفند 1391

دل نگرانی از آراد گلم

قربونت برم مامانی عمه صبا زنگ زد و گفت که یک کمی تب داری. نمی دونی چقدر نگرانت هستم عزیزم اصلاً تحمل مریضی و بی حالی تو رو ندارم قربونت برم . پسرم انقدر مظلوم هستی که وقتی حالت خوب نیست اصلاً صدات در نمیاد. عزیز دلم همه جوره به خدا سپردمت. نفس مامان هنوز به بابا خبر ندادم که تب داری اگر بفهمه دنیا رو بهم میزنه. فوری برات یه وقت دکتر میگیره. پسر جونم دوست ندارم هیچ وقت مریض باشی. در ضمن تازه تازه یاد گرفتی تکواندو کار کنی و هی صدا درمیاری اون لبای خوشگلتو جمع میکنی رو به بیرون نمیدونی چقدر بامزه و خوردنی میشی. همون لحظه میخوام لباتو بخورم نمکدون من. با اون موهای کم پشت و فری که وقتی عرق میکنی همش میچسبه به هم . الان ساعت 5:28 دقیقست و کم کم ...
11 بهمن 1391

بدون عنوان

عزیز دلم، آراد مامان امروز ١٢ روزه که مامان سارا رفته مشهد و هنوز برنگشته بنابراین عمه صبا زحمت نگهداری شمارو میکشه و من هر روز چند بار تماس میگیرم تا مطمئن شم حالت خوبه و سرحالی. عزیزم خیلی دل نگرانتم و هر روز برات آیة الکرسی میخونم تا خطری تهدیدت نکنه. مامانی جونم دیشب که میخواستم جات رو مرتب کنم تا لالا کنی مثل همیشه شیطونیت گل کرد و رفتی سراغ کمد لباسهات و کشوی اون رو کشیدی و اومدی بلند شی که یکهو سرت خورد به گوشه تیز کشو، خیلی گریه کردی عزیزم داشتم از نگرانی دق میکردم فکر کردم سرت شکسته ولی خدا رو شکر هیچ اتفاقی نیفتاد فقط یک کمی قرمز شد و اندازه سر سوزن خراش برداشت. امروز وقتی زنگ زدم تا حالت رو از عمه صبا بپرسم داشتی با تلفن بازی میک...
11 بهمن 1391

kouchoolooye maman

کوچولوی مامان، قدمهای کوچیکت تو زندگی مامان و بابا برکت رو با خودش آورد و مهمتر از همه شادی. عزیزم ٢٠ مهر ٩٠ ساعت ١٤:٣٠ صدای قشنگت مثل نم نم بارون توی گوشم پیچید. و من دو ماه تموم توی تخت نشستم و شبانه روز بهت شیر دادم چون به محض اینکه میذاشتمت روی تخت شروع به گریه میکردی، شاید وقتی بزرگ شدی به راحتی باور نکنی که مامان واقعاً دوماه تموم تو رو تو بغل داشت بدون اینکه یک ساعت کامل بتونه بخوابه و امروز زانو درد و کمر درد فقط بخاطر اون دو ماهه.  پسر نازنینم هر روزی که میگذره به زندگی امیدوارتر و خوش بین تر میشم. روزها رو میشمرم به امید روزی که بتونی بنویسی بابا آب داد. عزیزم روزها که میام سرکار تمام فکرم پیش توست و منتظرم که برسم خونه تا ...
7 بهمن 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به maman می باشد